دانای کل رسانه‌ای؛ اقتداری که افق دید مردم را محدود می‌کند

پدیده «دانای کل رسانه‌ای» در ایران امروز، تنها یک مسئله رسانه‌ای نیست، بلکه بحرانی فرهنگی-شناختی است که ریشه در ساختارهای قدرت متمرکز، سنت‌های آموزشی غیرپرسشگرا و تاریخ سیاسی خاص ایران دارد.

۱۴۰۴/۰۸/۲۰ - ۱۴:۲۰
۱۴۰۴/۰۸/۲۰ - ۱۴:۲۱
 0
دانای کل رسانه‌ای؛ اقتداری که افق دید مردم را محدود می‌کند

عباس صفایی مهر پژوهشگر تاریخ معاصر و مدیر اندیشگاه روایت ایرانی طی یادداشتی که دراختیار ملت بیدار قرار داده است نوشت: در فضای رسانه‌ای امروز ایران، پدیده «دانای کل رسانه‌ای» به الگویی نهادینه تبدیل شده است. سعی دارم در این نوشتار با بررسی ریشه‌های این پدیده، نشان دهم که چگونه مجریان و سازندگان محتوا با اقتدارگرایی نمایشی، خود را در جایگاه مرجع مطلق معرفی می‌کنند و از این طریق به محدودسازی افق دید عمومی می‌پردازند. با تحلیل نمونه‌های تاریخی از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا شرایط کنونی، این جستار پیامدهای مخرب این روابط نامتقارن رسانه‌ای بر شناخت جمعی ایرانیان را بررسی می‌کند.

پیدایش دانای کل در عصر اطلاعات
در نظریه‌های روایت، «دانای کل» به روایت کننده‌ای اطلاق می‌شود که بر تمام جنبه‌های داستان، از افکار پنهان شخصیت‌ها تا رخدادهای آینده، اشراف کامل دارد . رسانه‌های جمعی، به‌ویژه در ساختارهای متمرکز، این نقش روایی را به فضای عمومی تعمیم داده و خود را به‌عنوان مرجع بی‌چون‌وچرای «حقیقت» معرفی می‌کنند. این الگو، که در ادبیات آکادمیک از آن به عنوان «الگوی نقصانی» در برنامه‌سازی یاد می‌شود، ریشه در «دانای کل پنداری رسانه» دارد. در این الگو، رسانه خود را عرصه‌دار بی‌منازع معرفی می‌کند و مخاطب را از حالت شهروند فعال به مصرف‌کننده‌ای منفعل تبدیل می‌نماید.

تحلیل مکانیسم‌های اقتدارگرایی نمایشی
مجریان و کارشناسان رسانه‌ای با به‌کارگیری مجموعه‌ای از مکانیسم‌های روانی-کلامی، این اقتدار را به نمایش می‌گذارند:

•    زبان ابزار سلطه: استفاده عمدی از عبارت‌هایی کلی و بدون پشتوانه شفاف مانند «طبق اطلاعات ما...»، «به گزارش منابع موثق...» یا «کارشناسان ما تأیید کرده‌اند...» بدون اشاره به جزئیات این منابع، به پیام حالتی از اطمینان و قطعیت مطلق می‌بخشد. این گزاره‌ها، مخاطب را از پرسشگری بازمی‌دارد، چرا که ارجاع به نهادهای گمنام، امکان راستی‌آزمایی را سلب می‌کند.
•    تکنیک‌های روایتگری: رسانه‌ها از تکنیک نقشه‌کشی روایت استفاده می‌کنند. آن‌ها واقعیت‌های پراکنده را در قالب‌های ازپیش‌تعیین‌شده (مانند الگوی «سفر قهرمان») قرار می‌دهند تا روایتی جهت‌دار و ساختگی خلق کنند، حتی اگر از تصاویر و واقعیت‌های مستند استفاده شده باشد.
•    اجزای نمایش اقتدار: این القا تنها به کلمات محدود نمی‌شود. لحن آرام، محکم و اقتدارگرایانه گوینده، موسیقی پس‌زمینه برای هدایت احساسات و ایجاد فضاسازی، و حتی استفاده هوشمندانه از سکوت برای کنترل ریتم داستان، از ابزارهای قدرتمند روایتگری برای باورپذیر کردن یک روایت هستند.

پیامدهای شناختی: 
فعال شدن مداوم این مکانیسم‌ها، پیامدهای مخربی بر شناخت جمعی دارد:

•    شکل‌گیری خطای شناختی: وقتی رسانه‌ای خود را «دانای مطلق» جلوه دهد، نظرات تخصصی و مفید کنار گذاشته می‌شود و مخاطب با اتکا به اطلاعات ناقص و نادرست، ممکن است هزینه‌های گزافی را متحمل شود. این امر منجر به تضعیف خرد جمعی می‌شود که در شبکه‌های اجتماعی سالم، نیروی ذهن و تفکر کاربران با یکدیگر ترکیب و یک پردازشگر بزرگ با قدرت تحلیل بالا شکل می‌گیرد .
•    فقدان فضای نقد و دیالوگ: در الگوی نقصانی، رسانه ملی در بازنمایی علم و اطلاعات، با راهبردهایی چون تخصص‌زدگی، عوام‌زدگی، کلیشه‌سازی یا نتیجه‌گرایی علمی عمل می‌کند . این رویکرد، ارائه ایدئولوژیک علم، خلط علم و شبه علم و در نهایت، عدم ورود علم به حوزه عمومی را به دنبال دارد.

نگاهی‌به کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و نقش رسانه‌ها(رادیو)
نمونه تاریخی کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ مصداق بارز نقش رسانه‌ در خطای شناختی جمعی است. در آن مقطع، شبکه‌‌ رادیو BBC فارسی رسانه‌ای وابسته به قدرت‌ استعمار خارجی با روایت‌گری هدفمند، تصویری کاملاً جهت‌دار از دولت مصدق و رویدادهای مربوط به ملی شدن صنعت نفت ارائه دادند. این رسانه‌ها با برجسته‌سازی انتخابی اخبار، ایجاد کلیشه‌های خاص از شخصیت‌های سیاسی و حذف نظام‌مند صداهای مخالف، افکار عمومی بخشی از جامعه ایران را به سمتی سوق دادند که درک درستی از ابعاد واقعی کودتا و بازیگران خارجی آن نداشته باشند. این روایت‌پردازی یک‌سویه، نمونه کلاسیکی از تکنیک نقشه‌کشی روایت است که در آن، واقعیت‌های پیچیده در قالب داستان ساده «نجات کشور از هرج و مرج» جای گرفت و به خطای شناختی جمعی که سرنوشت تاریخی ایرانیان را به نحو دیگری رغم زد بدل شد.

راهکار؛ به سوی رسانه‌های مشارکت‌جو
برای خروج از این الگوی مخرب، ضروری است که رسانه ملی و سایر نهادهای فرهنگی، الگوی مشارکت در ترویج علم و اطلاعات را جایگزین الگوی نقصانی کنند. این تغییر به معنای عبور از رویکرد همگانی‌سازی علم به رویکرد درگیرسازی عموم در علم است. در این مدل جدید، رسانه نه به عنوان «دانای کل»، که به عنوان تسهیل‌گر فضای دیالوگ بین جامعه علمی، کارشناسان و مردم ظاهر می‌شود. تقویت سواد رسانه‌ای مخاطبان برای پرسشگری هوشمندانه (پرسش از منبع، هدف، ابزارهای احساسی و صداهای حذف‌شده) نیز امری حیاتی است.
پدیده «دانای کل رسانه‌ای» و نمایش اقتدارگرایی توسط مجریان، صرفاً مسئله شکلی نیست، بلکه تهدیدی جدی برای سلامت شناختی جامعه و گفتمان عمومی است. این الگو، با محدود کردن افق دید مردم، امکان تصمیم‌گیری آگاهانه و مشارکت نقادانه آنان در سرنوشت خویش را سلب می‌کند. تا زمانی که این رابطه یکسویه و مبتنی بر انفعال مخاطب تداوم یابد، نمی‌توان به شکل‌گیری یک فضای عمومی پویا و یک خرد جمعی رهایی‌بخش امید داشت. عبور از این وضعیت نیازمند عزمی ملی برای بازتعریف جایگاه رسانه، از «سخنگوی مطلق» به «محمل گفت‌وگوی جمعی» است.

تأثیرات روانشناختی بر جامعه
پدیده دانای کل رسانه‌ای کما بیش به تدریج منجر به شکل‌گیری «ذهنیت وابسته» در مخاطب ایرانی شده است. شهروندان به جای جست‌وجوی فعال اطلاعات، منتظر روایت رسمی می‌مانند و تحلیل شخصی را به «کارشناسان رسانه‌ای» واگذار می‌کنند. این وضعیت به تضعیف مهارت‌های تفکر انتقادی انجامیده که نمود آن را در کاهش توانایی پرسشگری در نسل جوان، ضعف در تحلیل چندبعدی مسائل پیچیده و تمایل به پذیرش راهکارهای دم دستی، ساده و سطحی برای مشکلات پیچیده می‌توان مشاهده کرد.
پیامد دیگر، ایجاد «شکاف شناختی نسلی» است. نسل قدیم عمدتاً مصرف‌کننده منفعل روایت رسمی باقی مانده، درحالی که نسل جدید درگیر سردرگمی بین روایت رسمی و اطلاعات فضای مجازی است. این وضعیت به گسست ارتباطی و شناختی بین نسل‌ها انجامیده است.

راهکارهای عملی برای عبور از بحران
برای برون‌رفت از این وضعیت، راهکارهای متعددی در سطوح مختلف قابل طرح است:

در سطح ساختاری، افزایش سهم رسانه‌های غیردولتی در تولید محتوا، استانداردسازی شفافیت اطلاعاتی در رسانه‌های رسمی و ایجاد سازوکارهای نظارت مردمی بر عملکرد رسانه‌ها ضروری است.

در سطح فردی، توانمندسازی مخاطبان از طریق گنجاندن سواد رسانه‌ای در برنامه درسی مدارس، آموزش‌عالی و محیط‌های صنفی و کارگری و برگزاری کارگاه‌های عمومی(سرای محله و مساجد) برای آموزش تفکر انتقادی و تولید محتوای آموزشی درباره مکانیسم‌های اقناع رسانه‌ای می‌تواند مؤثر باشد.

همچنین تقویت نهادهای واسط از جمله حمایت از رسانه‌های محلی به عنوان پل ارتباطی با جامعه، تقویت انجمن‌های علمی و تخصصی برای ارائه تحلیل‌های مستقل و ایجاد پلتفرم‌های گفت‌وگوی عمومی بین شهروندان و متخصصان می‌تواند به بهبود وضعیت کمک کند.

پدیده «دانای کل رسانه‌ای» در ایران امروز، تنها یک مسئله رسانه‌ای نیست، بلکه بحرانی فرهنگی-شناختی است که ریشه در ساختارهای قدرت متمرکز، سنت‌های آموزشی غیرپرسشگرا و تاریخ سیاسی خاص ایران دارد.

غلبه بر این بحران نیازمند اصلاحات نهادی، توانمندسازی فردی و بازتعریف رابطه دولت_ ملت است. جامعه ایران تنها زمانی می‌تواند بر محدودیت‌های شناختی حاضر غلبه کند که رسانه از «تک‌گویی» به «گفتگو» حرکت کند، شهروند از «مصرف‌کنندگی» به «کنش‌گری» ارتقا یابد و فضای عمومی به عرصه تضارب آرای آزاد تبدیل شود.

منابع 
1.    احمدی، بابک. (۱۳۹۸). ساختار و تأویل متن. تهران: نشر مرکز. ص ۲۴۵.
2.    ذکایی، محمدسعید. (۱۳۹۵). “سواد رسانه‌ای و آموزش تفکر انتقادی”. فصلنامه رسانه. ۲۷(۳): ۴۵-۶۷.
3.    عاملی، سعید رضا. (۱۳۹۷). “جهانی‌شدن و رسانه‌های جمعی”. مطالعات فرهنگی و ارتباطات. ۱۴(۲۸): ۱۲-۳۵.
4.    قاضی‌نوری، سید سپهر. (۱۳۹۹). “تحلیل گفتمان رسانه‌ای بحران کرونا”. مجله مطالعات اجتماعی ایران. ۱۵(۴): ۱۲۳-۱۴۵.
5.    محمدپور، احمد. (۱۳۹۶). “روش تحقیق کیفی در مطالعات رسانه”. پژوهشنامه رسانه. ۸(۱): ۷۸-۱۰۱.
6.    میرعابدینی، حسن. (۱۳۹۴). تاریخ تحلیلی رسانه در ایران. تهران: انتشارات علمی. ص ۱۸۹-۲۱۰.
7.    Anderson, B. (2006). Imagined Communities. London: Verso. p. 67.
8.    Castells, M. (2010). The Power of Identity. Oxford: Wiley-Blackwell. pp. 156-178.
9.    Chomsky, N. (2002). Media Control. New York: Seven Stories Press. p. 45.
10.    Foucault, M. (1995). Discipline and Punish. New York: Vintage Books. pp. 195-228.
11.    Habermas, J. (1991). The Structural Transformation of the Public Sphere. Cambridge: MIT Press. p. 123.
12.    Herman, E.S. & Chomsky, N. (2002). Manufacturing Consent. New York: Pantheon Books. pp. 89-112.
13.    McLuhan, M. (1994). Understanding Media. Cambridge: MIT Press. p. 76.
14.    Said, E.W. (1997). Covering Islam. New York: Vintage Books. pp. 134-156.
15.    Thompson, J.B. (1995). The Media and Modernity. Stanford: Stanford University Press. p. 98.